خب عرضم به حضورتون که ما یه روز داشتیم میرفتیم اداره پست دنبال کارا، دم در دوتا از بچه های سال پایینی رو دیدم واستادم باهاشون تعریف کردن و حرف از کار و فارغ التحصیلی و اینا شد من گفتم که دیگه چندوقته زدم به بیخیالی و گذاشتم هرچه پیش آید خوش آید، خیلی هم مثل قبل دیگه دنبالش نیستم نهایتا با همین استاد تزم چونه میزنم منو برای دکترا
بگیره میمونم دکترا میخونم دیگه. یکیشون گفت آره خیلی اوضاع بده، حالا منم بعد کلی اپلای و اینا چندتا مصاحبه گرفتم، اتفاقا یکیشون همین امروز ایمیل زد برای مصاحبه دوم... آقا انصافا من برای اون آدم خوشحال شدما خدایی حسادتی هم در کار نبود چون کلا چیزی که اون براش اپلای میکرد به کار من نمیومد، ولی خب به غیرتم برخورد. با خودم گفتم این بچه که هنوز درسش تموم نشده داره مصاحبه میگیره، من بیخیال شدم نشستم دارم یه قل دو قل بازی میکنم.این شد که همون شب بعد از شام و اینا هدفون گذاشتم گوشم و یه گلچین شاد از شهره گذاشتم و رفتم توی لینکدین هرچی آگهی شغلی مرتبط میتونستم پیدا کردم و اپلای کردم براشون. نمیدونم جمعش چندتا شد، ولی رفته بودم توی "زون" و دیگه کسی جلودارم نبود، تا ساعت 4-5 صبح رزومه فرستادم و کاورلتر ادیت کردم و اپلای کردم، و نگم براتون که همون شب چه شب پربرکتی شد! منی که توی یکسال بیشتر از 400 جا اپلای کرده بودم (بله، بی اغراق، برای بیشتر از 10 تا کشور و چندین تایتل کاری) و کمتر از 20تا مصاحبه و ایمیل دوم گرفته بودم، از اپلای های همون یه شب 3تا مصاحبه و 4تا ایمیل فالوآپ نصیبم شد!!! باورنکردنی بود!و کشش ندم، کار پیدا کردم چه کاری! من که تقریبا به کار توی هر شرکتی و با هر شرایطی نزدیک بود تن بدم، کاری پیدا کردم که شاید اگه قبلش از خودم میپرسیدن هم نمیتونستم اینق عصر زهرماری...
ادامه مطلبما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:46