عصر زهرماری

ساخت وبلاگ
خب عرضم به حضورتون که ما یه روز داشتیم میرفتیم اداره پست دنبال کارا، دم در دوتا از بچه های سال پایینی رو دیدم واستادم باهاشون تعریف کردن و حرف از کار و فارغ التحصیلی و اینا شد من گفتم که دیگه چندوقته زدم به بیخیالی و گذاشتم هرچه پیش آید خوش آید، خیلی هم مثل قبل دیگه دنبالش نیستم نهایتا با همین استاد تزم چونه میزنم منو برای دکترا بگیره میمونم دکترا میخونم دیگه. یکیشون گفت آره خیلی اوضاع بده، حالا منم بعد کلی اپلای و اینا چندتا مصاحبه گرفتم، اتفاقا یکیشون همین امروز ایمیل زد برای مصاحبه دوم... آقا انصافا من برای اون آدم خوشحال شدما خدایی حسادتی هم در کار نبود چون کلا چیزی که اون براش اپلای میکرد به کار من نمیومد، ولی خب به غیرتم برخورد. با خودم گفتم این بچه که هنوز درسش تموم نشده داره مصاحبه میگیره، من بیخیال شدم نشستم دارم یه قل دو قل بازی میکنم.این شد که همون شب بعد از شام و اینا هدفون گذاشتم گوشم و یه گلچین شاد از شهره گذاشتم و رفتم توی لینکدین هرچی آگهی شغلی مرتبط میتونستم پیدا کردم و اپلای کردم براشون. نمیدونم جمعش چندتا شد، ولی رفته بودم توی "زون" و دیگه کسی جلودارم نبود، تا ساعت 4-5 صبح رزومه فرستادم و کاورلتر ادیت کردم و اپلای کردم، و نگم براتون که همون شب چه شب پربرکتی شد! منی که توی یکسال بیشتر از 400 جا اپلای کرده بودم (بله، بی اغراق، برای بیشتر از 10 تا کشور و چندین تایتل کاری) و کمتر از 20تا مصاحبه و ایمیل دوم گرفته بودم، از اپلای های همون یه شب 3تا مصاحبه و 4تا ایمیل فالوآپ نصیبم شد!!! باورنکردنی بود!و کشش ندم، کار پیدا کردم چه کاری! من که تقریبا به کار توی هر شرکتی و با هر شرایطی نزدیک بود تن بدم، کاری پیدا کردم که شاید اگه قبلش از خودم میپرسیدن هم نمیتونستم اینق عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:46

- من یه شوهرخاله داشتم که یه شوخی ثابتی داشت همیشه. قبلنا که مهمونیای پرطمطراق میگرفتیم و 2-3 مدل غذا میذاشتیم توی سفره، بعد از 1-1.5 ساعت که همه غذاها و سالاد و دسر و نوشابه و همه چی سرو شده بود و دیگه همه خسته و بیحال کم کم شروع میکردن جمع و جور کردن بشقابا، برمیگشت میگفت "خببببب، حالا نهار چی قراره بخوریم؟"حالا الان چندوقته همین حس رو دارم، همه چی رو برنامه داره پیش میره، خیلی راهها برام مشخص شده یا حداقل مسیر روشنتر شده، انگیزه من باید بیشتر شده باشه ولی همش یه حسی دارم تو این مایه ها که "خببببب، حالا با زندگیم قراره چه کار کنم؟" عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:46

سال 2021 برای من سال خوب و جالبی بود،سه ماه اولش خودم رو ذره ذره از ته دره ناامیدی و پوچی بیرون کشیدم، هفته ای چند روز دست خودم رو میگرفتم میبردم بیرون چرخ میزدیم و روزای بهتر رو تصور میکردیم، یه سری حسهای عجیب و غریبی رو هم تجربه کردم که تا اون موقع تجربه نکرده بودم و خوشحالم که این مورد هم تو زندگیم تیک خورد.سه ماه دومش اما شروع کارم بود و دریچه نوری که هرچقدر به سمتش رفتم بزرگ و بزرگتر شد و بعد یهو نگاه کردم دیدم همه زندگیم رو روشن کرده. دوباره داشتم به آینده امیدوار میشدم، دوباره میتونستم برای خودم آرزو کنم، میتونستم برنامه ریزی کنم، میتونستم بدون ترس پول خرج کنم، میتونستم احساس مفید بودن بکنم و بدونم که دارم توی مسیر درستی پیش میرم.سه ماه سوم وقت برداشت و وقت تیک زدن هدفهای سال بود، وقت بهره برداری و استفاده از اون امید و انرژی ای که بهم تزریق شده بود. تقریبا همه موزه ها و جاهای دیدنی شهر رو گشتم، 4-5 تا سفر خوب رفتم و دیگه الان میتونم بگم این کشور رو تا حد خوبی گشتم (البته اینقدر که اینجا هر شهر کوچیک و هر روستاش هم دیدنی و فوق العادست فعلا نمیتونم ادعا کنم کل ایتالیا رو دیدم، اما تا همین حدش قابل قبول بود و میتونم ازین به بعد تمرکز رو بذارم روی کشورای دیگه). 6 تا کورس مرتبط با کارم گذروندم و سرتیفیکیتشونو گرفتم، روی روابط اجتماعیم کلی کار کردم و تونستم روی social anxiety که خیلی وقت بود درگیرش بودم یه کم مسلط بشم تا جایی که کل تابستون رو اگر نگم هر روز، حداقل هفته ای 4 بار با اکیپی از دوستا گذروندم، پایان نامه ارشدم رو نوشتم، درصد خوبی از حقوق این 6 ماهم رو ذخیره کردم و از همه مهمتر، کار یاد گرفتم!سه ماه چهارم هم شلوغ و پر رفت و آمد بود، دفاع کردم و بالاخره مدرکمو گرفت عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:46

- کی فکرشو میکرد قرنطینه کامل خانگی و تنهایی مطلق همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم تا خودمو از افسردگی نجات بدم؟ واقعا خودمم تصور نمیکردم چند ماه کلافگی و بی انگیزگی بتونه با یه ماه خونه نشستن درمان بش عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:52

از وقتی از ایران اومدم، یه اتفاق قشنگی که میافته اینه که هر وقت با کسایی که ایران هستن صحبت میکنم، یا کسایی که دارن از اینجا میرن ایران و بعد مدتی قراره برگردن، همه میگن "اگه اونجا کاری داشتی، چیزی خو عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:52

3 ماه دیگه باید برم در اتاق بغلی رو بزنم، بچه رو بدم بغلش و بگم بیا بچه ات رو تحویل بگیر
ما رو باردار کردی با این گیتار زدنت :-|


*مشکل اینه که کلا دو تا آهنگ رو بلده. یعنی 24/7 داره همین دو تا رو میزنه، دوباره و دوباره و دوباره...
 

عصر زهرماری...
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:52

خب، بعد از چند ماه چی دارم بگم؟ خیلی چیزا و هیچی!موقعی که آخرین پست رو گذاشتم (توی آبان) من آلرِدی لبه پرتگاه افسردگی بودم و با خودم قرار گذاشته بودم نیام اینجا آه و ناله راه بندازم، البته نه اینکه سی عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 10:04

یه دختره اصالتا روس بود، به خاطر کار پدرش ۵ سال اومده بودن ایتالیا و دوران راهنمایی دبیرستانش رو توی ایتالیا گذرونده بود، خودش دانشجوی آلمان بود و چهارتا زبون روسی و ایتالیایی و انگلیسی و آلمانی رو کا عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 9 آبان 1398 ساعت: 5:21

اینجور وقتا که گند یه چیزی درمیاد و اینا میان موضوع رو به کل منکر میشن و ازون طرفم چهارتا دروغی که احساسات بقیه رو جریحه دار کنه میبافن (جوری داستان رو میگن که کسی که از چیزی خبر نداره بشنوه میگه آخی عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 9 آبان 1398 ساعت: 5:21

خب تعطیلات دو ماهه هم تموم شد و بنده برگشتم به خارج!- برخلاف تصورم این دوماه سخت و حوصله سر بر نشد و اتفاقا خوش هم گذشت (قبلنا که تهران بودم وقتی برمیگشتم خونه اگه بیشتر از 4-5 روز میموندم دیگه روزای عصر زهرماری...ادامه مطلب
ما را در سایت عصر زهرماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snake-timea بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 9 آبان 1398 ساعت: 5:21